معنی حرف خرابکاری
حل جدول
لغت نامه دهخدا
خرابکاری. [خ َ] (حامص مرکب) اِفساد. (یادداشت بخط مؤلف). عمل خرابکار. || در تداول عامه، آلودن بستر یا زیر جامه. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ واژههای فارسی سره
ویرانگری
فارسی به ایتالیایی
sabotaggio
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
ریهیدن تباهیگری تباه کردن مورجنیتاری ایجاد فساد و تباهی (در امور و ساختمانها)
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخلال، تخریب، ویرانگری، نظمستیزی، هرجومرجطلبی، افساد، فساد، کارشکنی
فارسی به ترکی
tahrip etmek
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
معادل ابجد
1322